خاطره هاو دست نوشته های من | ||
|
خسته ام ...
از نفهمی های خود از نفهمی های دنیام از دورووری هام خسته شدم ... از درک نشدن مردم از در د کشیدن اونا از بی توجهی به درد های هم خسته شدم ... از نبوده کسایی که بعضی ها رو درک کنن از نداشتن هم درد خسته شدم ... از دنیای این روزام از تکراری بودنه تغییراش از خوده دنیاش خسته ام ... از آدماش ؛از بی توجه بودناشون خسته ام ... از اعتقادمو از اعتقادات دیگران خسته ی خسته ام ... از هماهنگی های ناهماهنگ در زندگیم خسته ام ... از اینکه میدونم اونا هم مثه من درد دارن خسته ام.... از روزاییکه پر از احساس ها و افکاره تکراری هستن خیلی خسته ام... از دیدن زندگی آدمایی که فقط با اعتقاد زندگی میکنن خسته ام... وشایدم خستگیم ...از خسته بودنم باشه. خسته ام ... از دور شدن به چیزایی که دوسشون دارم خسته ام ... از لذت بردن از مشکلات که دیگه برام عادت شده خسته ام... خسته ام وخستگیمو کسی نیمیبینه ودلم میخواد نبینن چون خسته ام... (هر چه که هست ،همه ی ما فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم که جهان را بی جهت و جور عجیبی جدی گرفته ایم ) (حسین پناهی)این متن از خودم بود که میشه گفت کله زندگیمو گفتم [ پنج شنبه 12 آبان 1398برچسب:خسته ام ,, ] [ 13:28 ] [ حامد ]
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |